عمو قاسم

[caption id="attachment_2944" align="aligncenter" width="501"] «عمو قاسم» از مجموعه «قهرمان من»، داستان‌هایی کوتاه و آموزنده از زندگی سردار شهید قاسم سلیمانی را برای کودکان روایت می‌کند. این کتاب با زبانی ساده و جذاب، مفاهیم ارزشمند ایثار، شجاعت و مهربانی را به نسل جدید می‌آموزد. تصاویر زیبای میکائیل براتی، داستان را برای کودکان دلنشین‌تر کرده است. انتشارات کتابک این کتاب 46 صفحه‌ای را منتشر کرده است.[/caption] در مقدمه این کتاب ارزشمند می خوانیم: وقتی سردار سلیمانی شهید شد همه از دست آمریکا عصبانی شدند. بزرگترها گفتند: «ما همه قاسم سلیمانی هستیم.» کوچکترها هم آرزو کردند که روزی سردار سلیمانی بشوند. اما یک سؤال: سردار سلیمانی شدن یعنی چه ؟! به نظرتان اگر همه بخواهند مثل حاج قاسم، افسر نظامی بشوند و بروند با دشمن بجنگند تکلیف زندگی مان چه میشود؟! . چه کسی باید به دانش آموزان درس بدهد؟ . چه کسی باید بیماران را درمان کند؟ . چه کسی باید کشاورزی کند؟ . چه کسی باید برایمان خانه بسازد؟ . چه کسی باید راننده ی تاکسی شود؟ برای سردار سلیمانی شدن نیازی نیست حتما نظامی شویم. برای اینکه مثل قاسم سلیمانی بشویم باید اخلاق ها و رفتارهای او را یاد بگیریم و سعی کنیم همیشه مثل او رفتار کنیم. در این کتاب بیست داستانک از زندگی سردار سلیمانی را با هم مرور میکنیم تا مثل او بودن را یاد بگیریم. راستی همین الان مداد یا خودکارت را بردار؛ چون قرار است بعد از خواندن این کتاب یک نامه بنویسی!!! در یکی از داستانهای کتاب می خوانیم: [caption id="attachment_2942" align="alignright" width="198"] «عمو قاسم» داستانی آموزنده و الهام‌بخش از زندگی شهید سلیمانی است که توسط محمدعلی جابری به نگارش درآمده است. این کتاب با تصاویری جذاب و چشم‌نواز از میکائیل براتی، به منظور آشنایی کودکان با مفهوم ایثار و فداکاری در راه وطن منتشر شده است.[/caption] دوقلوها کمی زود به دنیا آمدند و برای همین نیاز به مراقبت داشتند. چند روز بعد از تولد سردار سلیمانی نوه های دوقلویش را به مطب دکتر برد آن روز مطب از همیشه شلوغ تر بود. منشی دکتر تا سردار را دید به دکتر خبر داد. دکتر فوری از اتاق بیرون آمد و سردار را به داخل اتاق دعوت کرد سردار سلیمانی همین طور که یکی از نوه هایش را بغل گرفته بود با دکتر احوالپرسی کرد و گفت: من هم یکی مثل همه هستم من چه فرقی با بقیه دارم که کار من بدون نوبت انجام شود؟ نه آقای دکتر از خانم منشی نوبت گرفته ایم. همین جا بین مردم منتظر میمانیم تا نوبت مان برسد.» سردار یکی دو ساعت نشست تا نوبتش شد. بعد از تمام شدن معاینه ی بچه ها سردار انگشترش را به دکتر هدیه داد و گفت: آقای دکتر شغل با ارزشی دارید قدرش را بدانید.